جدول جو
جدول جو

معنی دین باف - جستجوی لغت در جدول جو

دین باف
(دیمْ)
معنی این ترکیب که در بیت زیر از دیوان البسۀ نظام قاری آمده است معلوم نشد و مصحح دیوان نیز در برابر آن علامت استفهام گذارده است:
در صف رخت بدستار دمشقی بنگر
گر ز دین باف ابی تاج ؟ بنامست اینجا.
نظام قاری (دیوان البسه ص 40)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست باف
تصویر دست باف
ویژگی پارچه ای که با دست بافته شده باشد، بافنده ای که پارچه را با دست ببافد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
دارای دین و آیین، کسی که به قوانین و قواعد دین و مذهب عمل کند، متدّین
فرهنگ فارسی عمید
یار و یاور و مددکار دین، نامی از نامهای مردان زردشتی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دی نَ)
از قرای مرو در نزدیکی ریکنج عبدان و از آنجاست قاسم بن ابراهیم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَیمْ)
نبذ دینباذ، موضعی است به یمن که در آن گردکان بسیار باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
نساجهالجن باشد که معرب آن دیباج است. (از المعرب جوالیقی ص 140). رجوع به دیباج شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ)
خندان چنانکه در پسته و امثال آن. که دهان باز دارد. (یادداشت مؤلف) :
لاله تو گویی چو طفلکی است دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ)
بافندۀ دیبا، که شغل و یا حرفۀ او بافتن دیباست:
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خورست همانا به باغ در صراف،
ابوالمؤید بلخی،
گه معصفرپوش گردد گه طبرخون تن شود
گاه دیباباف گردد گه طرایف گر شود،
فرخی،
بین که دیباباف رومی در میان کارگاه
دیبهی دارد بکار اندر به رنگ بادرنگ،
منوچهری،
وز قیامت بوریا گر همچو دیباباف نیست
قیمتی باشد بعلم تو چو دیبا بوریا،
ناصرخسرو،
سرشک ابر دیباباف بافد بر زمین دیبا
نسیم باد عنبرسوز سوزد در هوا عنبر،
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز با 416 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ بِ)
آئین زردشتی. دین به. بهدینی:
نگیرد ازو راه و دین بهی
مر این دین به را نباشد رهی.
دقیقی.
بیاموز آیین دین بهی
که بی دین نه خوبست شاهنشهی.
دقیقی.
پذیرفت پاکیزه دین بهی
نهان گشت بیدادی و بیرهی.
دقیقی.
رجوع به بهدینی و زردشتی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
منظور دین توحید است در برابر ادیان شرک و بت پرستی: و او نیز بر دین پاک از دنیا رفت. (قصص الانبیاء ص 29). و شیث نیز مدتی بر دین پاک زندگانی کرد وبرادران را به اسلام دعوت کردی. (قصص الانبیاء ص 29)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز با 170 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ گُ سِ)
رسن بافنده. که رسن ببافد. (یادداشت مؤلف). حبال. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(دُشْ گُ)
درع بافنده. زره باف. (ناظم الاطباء). که حرفۀ او بافتن زره و درع باشد
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مجازاً، شاعر ماهر:
نه مرد لافم خاقانی سخن بافم
که روح قدس تند تار و پود اشعارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حضرمی، جمال الدین بن عبدالله بن عبدالرحمن فقیه محقق عابد زاهد حضرمی الولاده (بسال 840 هجری قمری) سعدی العشیره شافعی مذهب عدنی مسکن و مدفن، مشهور به بافضل و بقولی محمد بن عبدالله فقیه بود، تألیفات او عبارت است از: شرح المدخل، العده والسلاح لمتولی عقود النکاح، مختصر الانوار، مختصر قواعد زرکشی، مقدمه الحضرمیه فی فقه الساده الشافعیه. او ظاهراً بسال 903 هجری قمری در 63 سالگی در عدن در گذشت. (از ریحانه الادب ج 1 ص 136 و 330) (معجم المطبوعات). او در تریم تولد یافت و برای تدریس به عدن رفت و در همانجا مرد. (الاعلام زرکلی ج 6 ص 232)
لغت نامه دهخدا
ماموری که بالای دیدگاه ایستد و هر چه از دور بیند بمافوق خبر دهد، نگاهبانان قراول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر باز
تصویر دیر باز
مدت متمادی دور و دراز زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین یار
تصویر دین یار
یار و یاور و مددکار دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین به
تصویر دین به
کیش و آیین برتر، دین بهتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو باد
تصویر دیو باد
گرد باد، تند دو (اسب) تند رو (شتر)، جنون دیوانگی
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که با دست بافند، آنچه که با دست انجام دهند دست ورز، نساجی که پارچه را با دست بافد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دین دار
تصویر دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین به دین اسلام، متقی، با تقوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست باف
تصویر دست باف
با دست بافته شده، مجازاً مفت، آسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دین یار
تصویر دین یار
کاتوزی، روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دین بران
تصویر دین بران
روحانیت
فرهنگ واژه فارسی سره